جدول جو
جدول جو

معنی چکن بن - جستجوی لغت در جدول جو

چکن بن
پوزه بند، روشی برای قانع ساختن آدم های پرچانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاه بن
تصویر چاه بن
بن چاه، ته چاه، تک چاه
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ بُ)
ریحان. (ناظم الاطباء). رجوع به ریحان شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
تک چاه. (آنندراج). بن چاه. ته چاه:
بدین چاه در آب سرد است و خوش
بفرمای تا من بوم آبکش
که هستند با من پرستنده مرد
کزین چاه بن برکشند آب سرد.
فردوسی.
پس آن به که غوکان در این چاه بن
نگویند از موج دریا سخن.
میرخسرو
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ بُ)
چمن پیرا و چمن زن. ابزار بریدن چمن. و رجوع به چمن پیرا و چمن زن و چمن زنی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مِ بُ)
دهی از دهستان چلاو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 50 هزارگزی جنوب خاوری آمل واقع است. کوهستانی و جنگل دار و هوایش معتدل است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان بافتن کرباس، شال و جوراب وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
در تداول اهالی طالقان، شکسته بند را گویند. آروبند. کسی که شکسته استخوانان را درمان کند. آن کس که استخوانهای شکستۀ عضوی از اعضای بدن انسان یا حیوان را به هم پیوند دهد و با مهارت آنها را شکسته بندی کند
لغت نامه دهخدا
(کِمْ بَ)
به معنی ون است و آن را به ترکی چتلاقوج و به عربی حبهالخضراء گویند. (برهان). بار درخت بنه که ون نیز گویند و به تازی حبهالخضراء است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ بُ)
زیر بغل از جامه. خشتچه. کشه بن. خشتک سونچه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
چرمی ریش ریش که جهت محدد کردن دید بر روی چشم اسب قرار دهند
فرهنگ گویش مازندرانی
دامنه ی کوه، زیرکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
شکسته بند
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمین های کشاورزی دهستان دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از اجزای سقف چوبی، زیربغل
فرهنگ گویش مازندرانی
اطراف اجاق، مرتعی در حومه ی لفور، ریسمانی که با آن شاخ گاو را می بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نفرین، زمین یا ساختمان خراب شده
فرهنگ گویش مازندرانی
حفاری ادامه دار، کندن پشت سرهم
فرهنگ گویش مازندرانی
چانه ی خمیر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی کنار راه رویان به کجوردر محل به آن کفسن گویند
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
پادراز، کشیده قامت
فرهنگ گویش مازندرانی
شکسته بند
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در منطقه ی شهرستان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
منطقه ای بین راهبالا جاده و درازنو در استرآباد غربی، ابتدای
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچانگی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هلهله کننده، کف زننده، شادی کنان
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت انتهایی دیوار که متصل به سقف است
فرهنگ گویش مازندرانی
یک بند خوانی، بخش کردن آواز که به طور معمول با یک مقام بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی